آریل دورفمن نویسنده شیلیایی یکی از کسانی است که بهمن دارالشفایی با او گفتگو کرده است.
بهمن معرفی دورفمن را این طور شروع میکند «او نویسندهای است که زندگیاش با تبعید و مهاجرت گره خورده است.»
او در ادامه تعریف میکند که چطور کودکی خود آریل دورفمن به خاطر عقاید سیاسی پدرش و بعد خودش در تبعید به کشورهای مختلف گذشت.
آریل دورفمن در پایان این گفتگو میگوید: «وقتی رودریکو پسر اول من کوچک بود مثل بچههای ایران وقتی میخواست نقاشی بکشد اولین چیزی که میکشید کوهها بودند. وقتی به اروپا تبعید شدم من و همسرم آنجلیکا دیدیم که آروم آروم کوهها از نقاشیهای رودیگو محو میشوند و این کاملا نمادین بود. معنیاش این است که اگر این چیزهایی که جز زندگی هر روزه ما بوده داره از ذهن رودریگو حذف میشه شاید داره از ذهن ما هم حذف میشه.»
«البته ما میگفتیم نه اون بچه است و وقتی برگردیم همه اینها برمیگرده سرجاش. ولی اون داشت اتفاقی را که بالاخره برای خود ما هم افتاد پیشبینی میکرد.»
«من میخواستم به شیلی برگردم و کوهها را ببینم چون اولین چیزی که دلم براش تنگ میشد کوهها بودند. »
آریل دورفمن میگوید: «تا جایی که میدونم در تهران کوهها در شمال شهر هستند یعنی شما همیشه جهت را میدونید. میدونید جنوب کدوم وره، غرب کدوم وره، شرق کدوم وره. اگر تو خیابون گم بشید کافیه سرتون را بالا کنید و ببینید کوه کدوم وره. همیشه میدونید یک چیزی پشت شما را داره. میدونید که ازتون محافظت میکنه. در شیلی کوههای خیلی خیلی بلند آند هستند. نصف آسمون را گرفتند و و من بدون کوهها گیج میشدم. در خیابونهای صاف پاریس و هلند من گیج میشدم. نمیدونستم کجا هستم. من واقعا دلم میخواست برگردم. از ته دل میخواستم برای همیشه اونجا زندگی کنم و اونجا بمیرم. اما سرنوشت من این نبود.»
بهمن هم دلش برای دماوند و کوههای تهران تنگ شده بود که برگشت. از اوین میشود کوههای تهران را دید؟
No comments:
Post a Comment